نمايش منو
اوقات شرعی

امروز : یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴
۱۱ ذي الحجة ۱۴۴۶

کد مطلب: 41200 تعداد بازدید: ۳

امام و نهادگرایی در اندیشه ولایت فقیه

سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴

فرا رسیدن ۱۴ خرداد سالروز ارتحال امام امت، فرصتی برای بازخوانی اندیشه های معمار و معیار انقلاب اسلامی است، انقلابی که به فرموده مقام معظم رهبری، باید آن را برون داد و تبلور عینی اندیشه سیاسی حضرت امام تحت نظریه ولایت فقیه دانست. انقلابی که علی رغم شروع حیات آن در فضای به شدت نافی نقش شریعت در زیست اجتماعی انسانی تحت لوای اندیشه های اومانیستی و در عین حاکمیت فضای دو قطبی بر نظام بین الملل؛ حوزه تأثیرگزاری آن منحصر در جغرافیای سرزمین خود نماند و شرق و غرب عالم را درنوردید تا جایی که نلسون ماندلا هم نتوانست از اعتراف به عمق تاثیرگذاری انقلاب اسلامی بر جهت دهی جنبش ضدآپارتاید آفریقا، خود را مبری از آن کند؛ لذا سعی بر آن است تا در این نوشتار به یکی از ابعاد مهم و تاثیرگزار اندیشه امام خمینی در قالب نظریه ولایت فقیه پرداخته شود.

هر چند توجه به مقام ولایت و سرپرستی فقیه بعنوان جانشینان ولی متأثر از مدل امامت در نظام سازی سیاسی همواره از ابتدای عصر اجتهاد که مقارن به شروع دوران غیبت امام معصوم بوده؛ امری تثبیت شده به نظر می رسد اما این نظریه در طول تاریخ متأثر از اصل پویایی اجتهاد در فقه شیعه، شاهد تحولاتی در نوع نگاه به اختیارات فقیه در عصر غیبت تحت عنوان ولایت فقیه هستیم که می‌توان این سیر تحولات را در نظام فکری کلینی(ره) تا خمینی(ره) به پنج عصر تقسیم و دسته بندی نمود که عبارت است از:

۱ ـ عصر اجتهاد

این دوره زمانی از گفتمان ولایت فقیه از بدو دوران غیبت تا محقق کرکی در قرن دهم هجری ادامه داشته است . محور اصلی در حوزه اندیشه سیاسی از سوی فقها در این دوره صرفا جائر دانستن سلاطین کفر و عدم جواز تمکین به ولایت آنان بوده است اما در عین حال خود را منحر در سیاست انزواطلبی محض و به دور از هر نوع تعامل با دیوان سالاری حاکم نمی دانسته اند بلکه اوج تعامل خود را صرف حفظ حیات سیاسی در رفع اضطرار می دانسته اند که اوج این نوع از تعامل را می توان در اندیشه های شیخ مفید از حیث چگونگی تعامل به سلاطین در دو قالب رفتاری حق و باطل جستجو نمود . ایشان تعامل در مسیر تحقق حق را جایز و بلکه واجب می‌پندارد ولی تعامل با سلاطین غیر معصوم و جور را در مسیر باطل و اعمال ظلم حرام می‌پندارند . نکته مهم در این نگاه آن است که پذیرش مسئولیت توسط فقیه در این عصر در عین اینکه مشروط به دو شرط « عدم اضرار به اهل ایمان و عدم ابتلا به گناه » است ولی این انتصاب هرچند در ظاهراز سوی سلاطین است ولی در حقیقت آن را از سوی صاحب اصلی ولایت و بر اساس نصب تفسیر و تحلیل می نموده اند.

۲ ـ عصر صفویه

دوران ظهور خاندان صفویه در هرم سیاسی ایران با تعیین مذهب شیعه بعنوان دین رسمی، فرصتی را برای حضور و تجربه دیوان سالاری برای فقهای شیعه مهیا نمود که همین سبب مهاجرت بسیاری از علما حتی از سرحداد امپراطوری عثمانی به مراکز سیاسی دولت صفویه شد. این دوره زمانی که پوشش دهند عصر محقق کرکی تا محقق نراقی بوده، موجب شده است تا مذهب و علمای شیعه که همواره تاریخ بعنوان اقلیت سیاسی ـ اجتماعی تحت فشار اکثریت حاکم بوده اند به یک جریان حاکم و تأثیرگذار در تحولات ایران و جهان اسلام تبدیل شوند.

وجه مشترک این دوره با عصر اجتهاد همان ماذون سازی رفتاری در نظام سیاسی و اعمال حاکمیت سیاسی از سوی حاکمان غیر معصوم از باب نیابت عامه توسط فقها می باشد و لذا در این دوره هم مهمترین سوال چگونگی مشروعیت بخشی به اعمال حاکمیت سیاسی از سوی سلاطین صفوی و نقش فقهای در حیات سیاسی بوده است . این جریان فقهی با استناد به مستندات نقلی و عقلی بر بستر تراث شیعه ، مبنای تعاملات خود با سلاطین صفوی را از باب نیابت عامه می دانسته اند .

۳ ـ عصر قاعده انگاری

عصر قاعده انگاری در مسئله ولایت فقیه از که می توان از دوره زعامت فقهی محقق نراقی تا مرحوم نائینی دانست که این دوره فقهی مقارن با حاکمیت قاجار و تحولات مشروطه در ایران بوده است. در این دوره مرحوم نراقی برای اولین بار مرحوم نراقی در کتاب عوائد الایام خود مسئله ولایت فقیه را تا در این دوره به صورت ضمنی در لابلای دیگر ابواب فقهی مطرح می شده است را به صورت مستقل ومفصلی به بحث و بررسی گذاشت و محور اندیشه ایشان، اثبات ولایت عامه فقیه نسبت به همه شئون اجتماعی نبی بغیر از امور مورد استثنا از باب اثبات ولایت در امور حسبیه برای فقیه بوده است؛ لذا در تلاش علمی خود فهرستی از مقامات فقیه در ابواب مختلف فقهی انجام می‌دهد و همچنان با توجه به حاکم بودن نگاه فرد محورانه در حوزه سیاست و اعمال ولایت از سوی فقیه، نگاه فقیه همان نگاه فرد محورانه است چنانچه همین نگاه را مرحوم نجفی صاحب جواهر هم ادامه می‌دهد. اما در عین وجود وجه مشترک این دوره با دو دوره قبل خود از حیث نگاه فرد محورانه به مساله ولایت فقیه و حفظ قاعده ماذون سازی رفتاری بر بستر ولایت عامه فقیه ، تلاش در طرح مساله ولایت فقیه به صورت مستقل و ارائه مستندات برای اثبات ادعا و شمارش حدود و اختیارات فقیه در حوزه اجتماعی را باید بعنوان مهمترین تحول این دوره در بررسی نظریه ولایت فقیه دانست.

۴ ـ عصر مشروطه

محور اصلی در این دوره فقهی که مقارن با زعامت مرحوم نائینی بوده است؛ حمایت از جریان مشروطه در ایران بوده است. از فقیه نامی این دوره که مرحوم نائینی می باشد در عین اعتراف به اینکه هرچند این اقدام (مشروطه) بر اساس مبنا و مؤلفه‌های اسلامی نیست ولی این نگاه سیاسی می‌تواند در عین مهار استبداد مطلقه، زمینه ساز و کمکی برای تحقق افکار اسلام شود؛ لذا مرحوم نایینی به صراحت می‌گوید: بر اساس اصول و مبانی شیعه، نظام مشروطه از انواع حکومت غاصبانه است ولی غصب آن از استبداد مطلقه کمتر است و علت آن این است که در مشروطه فقط حق امام غصب شده است ولی در حکومت استبدادی هر سر حق «الهی، امام و مردم» مورد غصب واقع شده است.

۵ ـ عصر امام

امام با ظهور امام خمینی(ره) بعنوان یک فقیه و نظریه پرداز شیعی، شاهد تحولات خاصی به نظریه ولایت فقیه بر همان منهج و تراث شیعه هستیم که می توان آن را تغییر نگرش فرد محورانه از ولایت فقیه به نگرش نهادگرایانه به ولایت فقیه با طرح فقه حکومتی و ضرورت نگاه حکومتی به همه مسائل فقه در حوزه نظام سیاسی دانست تا جایی که اساس اسلام را حکومت مطرح می کند و تفاوت این دیدگاه به مسائل اجتماعی و حوزه حکمرانی با نگاه فردمحورانه که بستر ساز پویایی فقه در مسائل اجتماعی می شود را می تواند در نفی تقیه در مسائل اجتماعی تا تمسک به اصاله الاباحه در پدیده های اجتماعی پیگیری کرد. تحولی که موجب شد تا نظام سیاسی برخواسته از تراث فقهی شیعه بتواند حکومتی را تأسیس کند که در ضمن شکست استبداد سیاسی در این سرزمین، نوع نگاه به جوامع اسلامی و انسانی را تغییر دهد و برای اولین بار در تاریخ نظریه پردازی مولفه فرهنگی را در سدر همه مولفه های تأثیرگذار در تحولات سیاسی ـ اجتماعی قرار دهد و جنبش های متأثر از معنویت گرایی سیاسی را در خط مقدم مبارزه با استبداد جهانی و استیلاء صهیونیسم قرار دهد.